جدول جو
جدول جو

معنی اب شله - جستجوی لغت در جدول جو

اب شله
قسمت خلفی ساق پا
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شب چله
تصویر شب چله
یلدا، شب آخر پاییز و اول زمستان که مقارن است با ولادت حضرت عیسی و اول دی ماه، دراز ترین شب سال شمسی، کنایه از تاریک و طولانی، شب یلدا
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
فارسی یمانی. از ابناء فارس. صحابی است. و در یکی از مجالس رسول صلوات الله علیه حاضر بود و آنگاه که خطبۀ او علیه السلام به پایان رسید ابوشاه درخواست تا آن خطبه برای وی بنویسند و رسول صلّی الله علیه و آله امر فرمود تا خطبه را نوشته بوی دادند و ابن حجر گوید: بعضی او را ابوشاه کلبی گفته اند لکن او فارسی است از ابناء و شاه در کنیت او به معنی ملک است نه مفرد شاه
لغت نامه دهخدا
(اِ لَ)
ابطوله. باطل
لغت نامه دهخدا
(اُ لَ)
باطل. ابطاله، کش لب بالا بزرگ بود. لب زبرین بزرگ. آنکه میان لب زورینش بیرون آمده بود. (تاج المصادر بیهقی). آنکه لب بالائین او پیش آمده باشد. که در میان لب بالائین تندی و پیش آمدگی و برآمدگی بود. لب زورین بزرگ. (مهذب الاسماء).
مؤنث: بظراء. ج، بظر
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ شی یَ)
نام موضعی منسوب به ابرش. (مراصدالاطلاع)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ شَنْ نَ)
خر. حمار. درازگوش
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ شَ لَ)
دنیا. (از لسان العرب) (المرصع) (منتهی الارب) (اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(شِ لِ)
دهی است از دهستان ولدبیگی بخش ثلاث شهرستان کرمانشاهان که در 30 هزارگزی خاور نهر آب و 9 هزارگزی روانسر در دشت واقع است. ناحیه ایست سردسیر ودارای 200 تن سکنه، آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و لبنیات و مختصر توتون و صیفی وشغل مردمش زراعت و گله داری است. ساکنین آن از طایفۀ ولدبیگی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
تصویری از با کله
تصویر با کله
بسیار خردمند، باعقل، با سیاست خوب، با مغز، پیش بین
فرهنگ لغت هوشیار
((ش ِ شُ لِ قَ لَ))
آشی که از حبوبات و گوشت له شده درست می شود و بیشتر برای نذر و در ایام محرم و صفر درست می کنند، کنایه از هرمجموعه ای که در آن نظم و ترتیب و قاعده ای به کار نرفته باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آب شده
تصویر آب شده
ذاب
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از آب شده
تصویر آب شده
Melted
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از آب شده
تصویر آب شده
fondu
دیکشنری فارسی به فرانسوی
شربت رب انار، افشره
فرهنگ گویش مازندرانی
پخته شده ی و رسیده، له شده ی میوه جات
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از آب شده
تصویر آب شده
derretido
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از آب شده
تصویر آب شده
پگھلا ہوا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از آب شده
تصویر آب شده
растаявший
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از آب شده
تصویر آب شده
geschmolzen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از آب شده
تصویر آب شده
розтоплений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از آب شده
تصویر آب شده
stopiony
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از آب شده
تصویر آب شده
融化的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از آب شده
تصویر آب شده
derretido
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از آب شده
تصویر آب شده
গলে যাওয়া
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از آب شده
تصویر آب شده
gesmolten
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از آب شده
تصویر آب شده
iyeyuka
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از آب شده
تصویر آب شده
erimiş
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از آب شده
تصویر آب شده
녹은
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از آب شده
تصویر آب شده
溶けた
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از آب شده
تصویر آب شده
מומס
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از آب شده
تصویر آب شده
पिघला हुआ
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از آب شده
تصویر آب شده
meleleh
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از آب شده
تصویر آب شده
fuso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از آب شده
تصویر آب شده
ละลาย
دیکشنری فارسی به تایلندی